حرفهای یک دل خسته دل خون
| ||
|
این روزا بر خلاف چهره شاد و خندانم خیلی خیلی خیلی دلم گرفته ...دستم رو آروم روی گونه هام میکشم...توی چشمام نگاه میکنم ...انگار خیلی حرف برا گفتن داره ...انگار خیلی دلش میخواد بگه حرف دلم رو ...اما سکوت میکنه...ســـــــــکــــــــــــــــــــــوت پلک میزنم و پلک میزنم....بازم .... تا اشکهای نهفته ام آشکارا غم نهانم رو فریاد نزنن... خدایا چرا خسته ام!!! چـــــــــــرا پرچم سفید مرا نمیبینی؟؟؟ دستور بده شیپور بدمند تا رها شوم ... میبینی !!! من خستــــــــــــه ام....خستـــــــه پ.ن: اوه اوه.. چقدر سوزناک شد!! معذرت.. |
|
[ طراح قالب : پيچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |